پوشاک 6
زمین صاف بنار به گونه ای بود که در تمام روستا و اطراف ، یافتن یک عدد قلوه سنگ ، کاری دشوار و یا غیر ممکن بود و سنگ ارزش خاصی داشت . مهدی کهنسال می گفت : « ما برای پیدا کردن سنگ و انجام بازی با سنگ ، به چهاربرج می رفتیم و سنگ می آوردیم .» با چنین شرایطی ، در بازی با سنگ ، بردن ارزشمند بوده و برنده چند سنگ در اختیار داشته که برای روزهای آینده اش ذخیره می کرده است . در زمین های زراعی ، گاه گاهی به سنگ های سفیدی برمی خوردیم که قابل حمل با یک و یا به آسانی با دو دست بود . این سنگ ها را کشاورزان برای کوبیدن میخ طویله ی الاغشان از جاهایی دیگر به آنجا می آوردند . این گونه سنگ های صاف که به صورت پراکنده در بیابان ها ی اطراف بنار یافت می شد ، همیشه یک قسمت خاص آن محل برخورد با پشت میخ طویله بود که به همین جهت سفید تر و فرورفته تر از دیگر جاهای آن سنگ بود . با توجه به این نکته ، راه رفتن در حیاط ، کوچه ، میدان و بیابان های بنار آب شیرین با پای برهنه ، امری معمول بود و جز در بیابان که گاهی خار به پا فرو می رفت ، هیچ مانعی وجود نداشت و کودکان از همان ابتدا پا برهنه دویدن را تجربه می کردند . افراد معدودی با کفش بودند ولی هرگاه مجلس یا مهمانی ویا برنامه ای عمومی یا خاص بود ، کفش می پوشیدند . همین امر باعث شده بود که کف پای مردم ضخیم باشد و راه رفتن با کفش نیز به راحتی انجام نگیرد . از هنگامی که برای شرکت کردن تیم های ورزشی فوتبال در مسابقات ، پوشیدن کفش را لازم دانستند ، عادت کردن برخی از افراد روستا ها به کفش زمان می طلبید اما هرگاه پوشیدن پای افزار لازم می شد ، زنان از نعلین استفاده می کردند . نعلین دو نوار چرمی بود که به صورت ضربدر به کف نعلین متصل می شد و پیر زنان بیشتر از آن استفاده می کردند . زنان جوان تر معمولا « کوش kowsh » می پوشیدند . رنگ کوش ها اغلب سبز بود . یکی از بازی های کلامی که مخصوص آن دوران بود این بود که برای سرگرمی از کسی می خواستند تا چند بار بی وقفه و پشت سر هم این جمله را بگوید « تف تو پشتِ کوشِ سوزِ دیت » ( تف در پشت کوش سبز مادرت ) شاید کسی نتواند درست تلفظ کند و باعث خنده و نشاط دیگران گردد . ضمن این که وجود حروف شین و سین و تتابع اضافات و مواردی دیگر در این جمله آرایه ها ، زمینه را برای خلاقیت ذهنی برخی از افراد آماده می کرد .
استاد ایرج افشار سیستانی در کتاب نگاهی به بوشهر جلد دوم صفحه ی 666 می نویسد : « پاپوش زنان دشتستانی نوعی صندل به نام « کوش » است . زنان جوان معمولا کوش سبز که به کوش « سغری » معروف است می پوشند و کلخچه زیبایی به نام بنارسی بر سر می گذارند و مقنعه ی سبز رنگی روی کلخچه می پوشند . »
مهندس ابراهیم زمانی نیز دراین زمینه می نویسد : « یکی از پاپوش های دیگر ،، کرکاو ،، (karkav )می باشد که تخت ( زیره ی ) آن چوبی (تخته ) است و رویه از چرم یا لاستیک استفاده می شود . »
مردان نیز به طور عموم « گیوه giveh » و « ملکی melki » به پا می کردند . اکبر صابری در صفحه ی 94 کتاب فرهنگ و مشاهیر برازجان می نویسد « ... گیوه و ملکی هر دو در کارگاه های ملکی دوزی و در بازار جنوبی برازجان که به بازار ملکی دوزان معروف بود تولید می گردید . »