سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسنعلی ماندنی زاده اولین کسی است که بذردانش نوین رادرروستای بنارآب شیرین کاشت.وی به عنوان سپاه دانش به روستاآمدوسه سال خدمت کرد. باهماهنگی آقایان صدرالله نعمتی وامرالله ماندنی زاده فرصتی دست دادتاروزجمعه 21آبان 89درمقابلش بنشینم وباایشان گفتگوکنم. وقار، متانت وبزرگواری ایشان باعث شدکه تاحدی نیز دست وپای خودراگم کنم. آنچه می خوانید جواب های وی به سوال های من وآقای امرالله ماندنی زاده ازایشان است که بااندک جابجایی وبدون تغییر به صورت مطلبی پیوسته تقدیم می گردد. باآرزوی طول عمرباعزت برای آن عزیز. محمدغلامی

اینجانب حسنعلی ماندنی زاده سال1342درکسوت سپاه دانش(سربازمعلم)به روستای بنارآب شیرین رفتم. آقای محمدکاظم ادراکی راهنمای تعلیماتی ازآموزش وپرورش برازجان مراباماشین اداره به بناربرد.ساعت یک بامدادبه روستارسیده وبه منزل حاج حیدرنعمتی رفتیم. ازروزبعدکارثبت نام دانش آموزان راشروع کردم آ ن موقع شهریه وپول ثبت نام درکارنبود. اسم می نوشتیم ودانش آموزان سرکلاس می رفتند. کلاس مازیردرخت کـُناری پشت منزل کرم جعفری تشکیل می شد. آقای ادراکی هم هردوهفته یک بار به بنارمی آمدوبه کلاس سرکشی می کرد. درهمان سال دانش آموزان بناربرای ادامه ی تحصیل به زیارت می رفتندوظهرهم می ماندند. من به فکرافتادم که برای روستامدرسه ای بسازم. حاج حیدرنعمتی قطعه زمینی به مساحت 1600مترمربع برای مدرسه داد. مبلغی هم دولت کمک کردومردم بنارهم دست به دست هم دادندوکمک کردندتامدرسه ساخته شود. مانیز به عنوان دستمزدمردم، ازگندمی که آموزش وپرورش دراختیارمان قرارداده بود می دادیم. بالاخره درسال1343مدرسه ساخته شدودرروزنامه هم نوشته شدوماخوشحال ازاینکه درزمستان سرپناهی داریم. کلاس اول تاپنجم ماتقریباً25تا30نفردانش آموزداشت ومن پنج کلاس رااداره می کردم. کم کم برای مدرسه زمین ورزش وزمین والیبال هم آماده کردیم. دانش آموزان ازنظردرسی همه خوب بودند. من درحین درس، مسائل مذهبی ودینی راهم بیان می کردم. تعدادی ازدانش آموزان من درآن دوره که یادم هست نصرالله کهنسال، برادران خدادادی، صفرکهنسال، حسین شجاعی،نجف رضایی، نعمت الله رضایی، محمدزمانی و...بودندوازذکرنام بقیه ی افرادعذرمی خواهم یادم نیست. چون رفت وآمدازبنارتابرازجان مشکل بود، من درروستاسکونت کردم. مکانم بدون هیچ هزینه ای منزل حاج حیدربود. عصرجمعه بادوچرخه ازبرازجان به بنارمی رفتم وعصرپنج شنبه به برازجان برمی گشتم. زمستان هاخیلی سخت بود. آسفالت نبود. گِل های زیاد بین راه، مانع ازحرکت دوچرخه می شدودردسرزیادی می کشیدیم. آب رودخانه که بالا می آمد، درزمین های چم هندوانه وگندم وجومی کاشتندکه محصول بسیارخوبی می داد. هندوانه های بناراسمی بود. درمدت سه سال که دربناربودم،منزل حاج حیدربودم. آنچه مراوامی داشت تادرآنجابمانم وهمیشه خاطره ی خوبی ازآن روستاداشته باشم، صمیمیت مردم بود. مردم هم بامن وهم باخودشان بسیارصمیمی ومهربان بودند. همه به هم احترام می گذاشتند. اکثرروزهادرهنگام ظهرمرا دعوت می کردندوبه خانه هایشان می بردند. آن هابه مدرسه می آمدندوهمان جامرا دعوت می کردندوبعدبستگانشان راهم خبرمی کردندودورهم جمع می شدیم. صمیمیت مردم خیلی زیادبود. وقتی کسی خانه ای می ساخت، همه خشت می زدندودرکارساختمانی یکدیگرراکمک می کردندودستمزدی هم درکارنبود. ظهرمنزل کسی که برایش کارکرده بودندغذامی خوردندویارویاورهمدیگربودند. در ِ همه ی خانه هابازبود. همه ی خانه ها. مهمان نوازی درذات مردم بود. امنیت بود. شب های ماه مبارک رمضان مقاوله بود. تمام اهالی جمع می شدندوبرنامه ی قرآن ودعاراگوش می دادند. درماه های محرم وصفرنیزمراسم تعزیه خوانی برگزارمی شدوتعزیه ی بنارآن قدرخوب انجام می گرفت که ازاطراف وازبرازجان هم برای دیدن آن می آمدند. درایام عیدفطرهم تمام مردم دورهم جمع می شدندوازهمدیگرپذیرایی می کردند. درآن هنگام آب نبودومردم ازآب شیرین چاهی درباغ سمت شرق روستااستفاده می کردند. من ازآموزش وپرورش می خواستم وآنان هم باتانکربرای مردم آب می آوردند. چون مسائل دینی رامطرح می کردم وبامردم نیزرفت وآمدداشتم، مورداعتمادبودم ودرمواردی مشکلی که پیش می آمدبه من رجوع می کردندوحتی درگیری های بین زنان وشوهرانشان رانیزحل می کردم.ازبنارهمیشه خاطره های خوبی دارم. بعدازرفتن ازبنار، سه سال درآبپخش مدیردبستان بودم ویک سال هم دربهرام آبادبودم. به لطف خداوخوشبختانه همه ازمن به نیکی یادمی کنندوکارنامه ی خوبی دارم.درتمام مدتی که دربناربودم کوچکترین ناراحتی ازکسی ندیدم. اظهارتشکرویژه ای ازهمه ی مردم بناردارم ورضایت کامل که همه درساختن مدرسه یارویاورمابودندوهمیشه مرامورداحترام قرارمی دادندوهنوز که هنوزاست مرااحترام می کنند.





تاریخ : دوشنبه 89/9/1 | 12:5 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.