سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مراسم شب خاطره وتجلیل ازخانواده شهدا و رزمندگان

به مناسبت سی ویکم شهریورماه سالروز آغازجنگ تحمیلی وآغازهفته ی دفاع مقدس، مراسم شب خاطره وتجلیل ازخانواده های معظم شهدا ورزمندگان هشت سال دفاع مقدس روستای بنار آبشیرین برگزارگردید. این مراسم توسط گروه مقاومت بسیج شهدا باهمکاری شورای اسلامی ودهیاری بنارآبشیرین پنج شنبه 31/6/90ساعت 21برگزارشد.

بنارانه

مراسم درابتدا باتلاوت روحانی کلام ا...مجید توسط قاری محترم قرآن آقای ماهتاب آغازشد سپس سرود مقدس جمهوری اسلامی ایران برفضای مراسم طنین اندازگردید. بخش بعدی، خوش آمد گویی به مهمانان محترم بود که توسط آقای صفرباقری مسؤول گروه مقاومت بسیج شهدا صورت گرفت. آقای باقری ازحضور مهمانان محترم تشکرکرد واز کسانی که اسمشان از قلم افتاده بود یا امکان دعوت شدنشان میسر نشده بود عذرخواهی نمود سپس به بیان پاره ای ازمشکلات روستا پرداخت. درقسمت بعدی آقای امان ا...ابراهیمی که اجرای مراسم رابرعهده داشت، به قرائت قطعه شعری ازسروده های خود دروصف بسیج ورزمندگان پرداخت، تا رزمندگان محترم، خود را برای بیان خاطرات آماده کنند. اولین رزمنده ای که برای نقل خاطره دعوت شد آقای محمد غلامی بود. آقای غلامی درابتدا به قرائت قطعه شعری ازعلی اکبر دهخدا دروصف وطن دوستی پرداخت سپس خاطراتی از روزهای دفاع گفت ودرآخر نیزشعرهمسنگر که دروصف دوست شهید خود،  شهیدعلی عوضی سروده بود راخواند. نفربعدی آقای ابراهیم زمانی بود که به ذکرخاطرات خود پرداخت وبعدازآن آقای احمد رضایی بود. آقای رضایی که خود را کاملا درآن روزها می دید، درموقع گفتن خاطرات خود به یاد دوستان شهیدش به گریه افتاد. سپس پذیرایی مختصری صورت گرفت وبیان خاطرات ادامه پیدا کرد. آقایان جلیل سلیمی، حبیب زمانی، سلیمان کهنسال و عباسقلی زمانی دیگرکسانی بودند که بیان خاطرات خود پرداختند. درادامه ی برنامه، نوبت به سخنرانی جناب سرهنگ مرادی فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان دشتستان رسید. جناب سرهنگ مرادی نیز ضمن تشکر از رزمندگان روستای بنارآبشیرین وسایر رزمندگان ایران اسلامی، خاطراتی ازدوران هشت سال دفاع مقدس گفت. درپایان مراسم،  با اهدای لوح سپاس، ازخانواده های محترم شهیدان علی زاهدی، صفرشجاعی، حسنعلی صداقت، علی عوضی ونعمت ا...شجاعی وهمچنین ازیادگاران دفاع مقدس که در مراسم حضور داشتند تقدیر شد. بعدازپایان یافتن مراسم رزمندگان به سمت همدیگررفتند وبه یادآن روزها به گفتگوپرداختند.

گفتگو باسه رزمنده دفاع مقدس بنارآبشیرین

بنارانه

لطفاخودتان رومعرفی کنید:احمدرضایی فرزندعبد شاه متولد1345بنارآبشیرین

درچه سالی به جبهه اعزام شدید؟ درسال1362بعدازگذراندن یک دوره آموزشی 15روزه دربسیج مرکزی برازجان به همراه تیپ33المهدی شیراز به کردستان رفتیم. منطقه عملیاتی حاج عمران که محل عملیات والفجر2بود. چهارماه دراین منطقه بودم که عملیات والفجر4رادرمنطقه پنج وین عراق داشتیم.

درسال63همزمان بارئیس جمهوری ریگان درامریکاوحمله ناوهای امریکا به خلیج فارس به همراه ناوتیپ فاطمه زهرا به بندرعباس رفتم برای حفاظت ازتنگه هرمز. سه ماه درجزایر لارک، درگاهان وهرمز بودم بعدبه خانه برگشتم. درنیمه دوم سال63به خرمشهراعزام شدم منطقه اروندرود، چهارماه دراین منطقه بودم ودرخط پدافندی مشغول خدمت بودم. درتاریخ11/11/63به وسیله ترکش خمپاره ازناحیه سروپامجروح شدم.12روز دربیمارستان طالقانی آبادان بستری بودم وسپس به بیمارستان شهید بقایی اهواز منتقل شدم 6روز نیزآنجا بستری بودم مجددبرگشتم خط 15روزماندم برگشتم خانه. درسال65همراه مهندسی رزمی جهادسازندگی استان بوشهر به منطقه جفیر اطراف شلمچه رفتیم که من مسولیت خط مهندسی رزمی جهاد را برعهده داشتم. مدت ماموریت ما 6ماه بود که مشغول احداث جاده تدارکاتی عملیات کربلای5 بودیم. درسال66 به صورت مداوم همراه جهادسازندگی درمنطقه عملیاتی فاو بودم مسولیت من راننده لودربود.

درچه عملیاتی شرکت داشتید؟والفجر4 و کربلای5

باچه کسانی ازبنار همرزم بودید؟مصیب بوستانی، حسین ناصری، حبیب بوستانی و محمدحسن بوستانی

ودرپایان یک خاطره برایمان بفرمایید.درسال65درجزیره مینوبه همراه جهادسازندگی بودیم که من آنجامسئول خط بودم ومحمدبنافی ازبنارسلیمانی راننده لودربود، بنافی درحال بارگیری برای خاکریز بود که درحین بارگیری خمپاره120به سقف کامپرسی اصابت کرد وراننده ی لودر وراننده ی کامپرسی شهید شدند.

 

لطفاخودتان رامعرفی کنید:عبدالحسن نعمتی فرزندمحمدحسن متولد1344بنارآبشیرین

درچه سالی به جبهه اعزام شدید؟آذرماه سال 1361بابسیج برای آموزشی به شهرجهرم رفتیم مدت سه هفته درآموزش بودیم سپس به پادگان صاحب الزمان شیرازرفتیم وازآنجا به امیدیه پایگاه پنجم شکاری اعزام شدیم، سپس به دشت عباس رفتیم، سه هفته دراردوگاه دشت عباس بودیم بعد به تنگ ابوغریب اطراف دهلران جهت عملیات والفجر مقدماتی، سه هفته درخط بودیم که عملیات لورفت وبه عقب برگشتیم. درسال 64به خدمت سربازی رفتم وتاآخرجنگ درغرب کشوربودم، مریوان، قصرشیرین، گیلان غرب، سومار، بانوشان وصالح آبادایلام

اولین کسانی که ازبنار به جبهه رفتندچه کسانی بودند؟اولین نفرشهریاررستمی بودکه ازطرف سپاه اعزام شد ودردوره بعدی غلامرضا نعمتی وحیدرسلیمی بودند.

چه کسانی ازبنارباشما هم دوره بودند؟عبدالکریم حاجی پور،محمدکهنسال، رسول زمانی وابراهیم خدادی

درچه عملیات های شرکت داشتید؟والفجرمقدماتی و مرصاد

یک خاطره برایمان بفرمایید:درزمان عملیات مرصاد بعدازپایان قطعنامه اطراف قصرشیرین بودیم که مورد محاصره منافقین قرارگرفتیم که توسط نیروی هوایی عراق هم پشتیبانی می شد،موقعی که درگیری شروع شد، مادرسنگربودیم وفرمانده ما که به همراه فرزندش درحال دویدن به سمت سنگر بودند مورداصابت موشک مینی کاتیوشا قرارگرفتند که پسرشهید شد وفرمانده که فاصله بیشتری باپسرخود داشت به سمت فرزندش دوید که دراین لحظه موشک دوم نیزاصابت کرد وپای پدر قطع شد.

بنارانه

لطفا خودتان رامعرفی کنید:بهروز بهروزی فرزند محمدحسن متولد1348بنارآبشیرین

درچه سالی به جبهه اعزام شدید؟درسال64برای دوران آموزش به شهرفسا رفتم دوماه درآموزش بودم وبعد به تیپ14کوثرماهشهراعزام شدم،45روزدرماهشهربودم و به خانه برگشتم. درآخرسال64مجدد اعزام شدم به آبادان وبعد به نهرقاسمیه(آخرین نهر)رفتم مدت 45روز درسنگرکمین بودم که آقایان یدا...کهنسال،حبیب بوستانی وخلیل سلیمی نیزبامن بودند.  درسال66به همراه ابراهیم زمانی ومحمدآذرنیواربرای آموزش لودر و بولدوزر باجهادسازندگی به شیراز رفتیم، بعدازآموزش به جزیره مجنون اعزام شدیم وآنجا مشغول سنگرسازی و احداث خاکریز بودیم مدت6ماه آنجابودیم که جنگ تمام شد. درعملیات جزیره مجنون که عراقی ها برای تصرف جزیره حمله کردند آنجا بودم که جزیره موردحمله شیمیایی نیز قرارگرفت وما توانستیم به سختی به عقب برگردیم.

درعملیات خاصی شرکت داشتید؟درکربلای4نیروی کمکی بودم.

به غیرازدوستانی که اسم بردید باکسی دیگرازبنارهم دوره بودید؟ بله با شهیدعلی عوضی درآموزشی هم دوره بودم.

یک خاطره برایمان بفرمایید. یک شب درنهرقاسمیه درسنگرکمین بودیم که مورد حمله عراقی ها به وسیله ی  خمپاره و دوشیکا قرارگرفتیم(سنگرشناسایی شده بود) دراین لحظه خلیل سلیمی که بیرون ازسنگربود و قصد داشت سریع خود را به سنگر برساند به زمین افتاد وازناحیه کمر مصدوم شد،وقتی می خواستیم به وسیله قایق کمکی اورا به عقب منتقل کنیم، حبیب بوستانی مرتب به شوخی به خلیل می گفت که تو خود را به زرنگی زده ای ودرحال فرار هستی وخلیل هم ازاین حرف ها بسیار ناراحت می شد.

بنارانه

بنارانه

بنارانه

بنارانه

بنارانه

عکاس : قاسم شجاعی

 

 





تاریخ : جمعه 90/7/1 | 7:2 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.