سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خبری

خبری

سوخت   

در شب های سرد زمستانی که باد شمال می وزید، پناهگاه مردم خانه های « چالدونی » بودتا آتش برافروزند. چاله ، گودالی کوچک در کف خانه ی روستاییان بود که در آن آتش می افروختند و چاله دونی ( چاله دان ) به اتاقی گفته می شد که چاله در آن قرار داشت . هیزم مصرفی ، عموما چوب های نازک درختچه ی گز بود که به دلیل شوری آب رودخانه ی بنار ( حلّه ) در حاشیه ی آن ،چنان انبوه می رویید که  گاه عبور از میان آن ها آسان نبود . مردان در فصل تابستان یا پاییز ، گزهای حاشیه ی رودخانه را با تیشه  می بریدند و چند روزی روی زمین رها می کردند تا برگ های سوزنی آن ها کاملا خشک شود و با تکاندن ، از شاخه جدا گردد . آنگاه

شاخه های عریان از برگ را دسته دسته روی هم می انباشتند تا انبوهی هیزم فراهم آید. سپس هیزم انبوه را با ریسمان های محکمی بسته و بر الاغ بار می کردند و خود یک سمت آن را با دست گرفته ، کنترل کرده و به خانه می رساندند تا هم برای پخت و پز و هم برای آتش شب های سرد زمستانی از آن ها استفاده کنند . کسانی که زمین های وسیعی داشتند و خود از عهده ی بریدن همه ی گزهای زمین خود بر نمی آمدند یا نمی خواستند خود را به زحمت اندازند  ،  طی  قراردادی شفاهی ، بریدن گزهای روییده در زمینشان را به دیگران محول می کردند  تا علاوه بر تامین سوخت مورد نیاز دو طرف  ، زمین هایشان نیز پاک شده و بتوانند در آن ها کشاورزی کنند . این کار به گونه ای بود که اگر صاحب زمینی ، گز های زمینش را به کسی نمی داد ، موجب نارضایتی طرف مقابل را پیش می آورد . برای سوخت ، برگ های درخت نخل ( گُرد – تاپول و....) نیز از اهمیت خاصی برخوردار بود اما از آنجا که باغ های نخل ، در بنارآب شیرین ، اندک و پراکنده بود ، این نوع هیزم در درجه ی دوم اهمیت قرار داشت . بیشتر شاخ و برگ های نخل در منزل کسانی انباشته بود که در روستای بنار سلیمانی باغ داشتند و یا به آنجا رفته و با رضایت صاحبان باغ ها ، شاخه های نخل را برای سوخت به بنارآب شیرین حمل می کردند. این نوع هیزم به دلیل سهولت در سوختن و سرعت در آتش گرفتن ، همیشه اهمیت خود را داشته و دارد . علاوه بر موارد یاد شده ، تامین سوخت زمستانی و گرم شدن ،  راه های دیگری هم داشت . استاد فریدون جنیدی درکتاب ارزشمند  « داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی » ، رام کردن حیوانات را مربوط به زمان تهمورث می داند . وی که محوریت نوشته های کتاب را بر پایه ی  کتاب های وندیداد ، اوستا ، شاهنامه ی فردوسی و نگاره های منقوش در دل سنگ ها  قرارداده است ، معتقد است که در دوران سرماهای شدید هزاره های گذشته ، اجداد ما علاوه بر این که از شیر حیوانات استفاده می بردند ، خود را نیز درکنار آنان  گرم می کردند.نا گفته نماند که بهره وری بشر از حیوانات اهلی شیوه های گوناگونی داشته و دارد . در دهه های گذشته ، یکی دیگر از راه های  استفاده از برخی حیوانات ، تهیه ی سوخت زمستانی از آنان بود . بدین گونه که زنان روستا  در سه فصل بهار ، تابستان و پاییز ، هر صبح زیر پای حیوانات از جمله گاو را جارو کرده  ، تپاله های آن را با دست جمع می کردند و به صورت گلوله هایی بزرگ ، بر لبه ی دیوار خشتی و  کوتاه حیاط قرار می دادند تا همان جا بماند و خشک شود و پیش از بارش باران  ، آنان  را جمع کرده و در گوشه ای از اتاق چاله دان « چالدونی » می انباشتند تا هم بتوانند با آن نان و غذا بپزند و هم خود را در شب نشینی هایشان گرم نگه بدارند . به آن تپاله ها « گووَگ guvak» می گفتند .  علاوه بر تپاله ی گاو ، پشکل بز نیز آنقدرها  اهمیت  داشت تا زنان و دختران ، هر صبح  به محل تجمع گله ها بروند و پس از آن که گله آهنگ بیابان کرد ، جایش را جارو بزنند و به خانه بیاورند و از آن استفاده کنند . استفاده از چنین سوختی نه تنها مضر نبود ، بلکه ، مفید هم بود چرا که آن حیوانات از انواع و اقسام علوفه ها و گیاهان دارویی استفاده می کردند و دود ناشی از تپاله های آنان برای درمان برخی بیماری ها سودمند بود .علاوه بر این ها ، ریشه های درختانی که بر اثر طغیان آب رودخانه ، پس از فروکش کردن آب ، در زمین می ماند ، هیمه های بسیار مناسبی بودند تا مردم برای جمع آوری آنان به حاشیه ی رودخانه بروند و آن ها را جمع آوری بکنند و به خانه بیاورند . به آن هیمه ها که معمولا ساقه و ریشه ی درختان کوهستانی بود ، « هارو »(  haaru)  می گفتند . برخی از افراد نیز از تنه ی درخت « کُنار » زغال درست می کردند . تهیه ی زغال در بنار آب شیرین به میزان مصرف داخلی بود و هر کسی به قدر نیاز خود زغال تهیه می کرد و هیچ وقت زغال برای فروش تولید نشد . مصرف زغال نیز بیشتر برای هنگامی بود که جمعی  در دروازه ای دور هم می نشستند و می خواستند قلیان بکشند و یا این که می خواستند برای مهمانی قلیان چاق بکنند .  

چلّه

زمستان نامی مانند چلّه را نیز همراه دارد . چله ، دو نوع است   :چله ی بزرگ و چله ی کوچک .  از اول دی ماه ، چله ی بزرگ آغاز می شود و تا ششم بهمن ماه ادامه دارد . آنگاه زمین اندکی بیدار می شود و می گویند « چلوس » افتاده است . هشت روز بعد یعنی  چهاردهم  بهمن ماه ، « خرنگ » می افتد.  خرنگ که افتاد ، به شبی چهل برگ معروف می شود . یعنی گیاهان به طور سریع رشد می کنند . پس از این مدت  یعنی از چهاردهم  تا پایان بهمن ماه را چله ی کوچک می نامند که مدت زمان آن شانزده روز است .

در فرهنگ شفاهی مردم داستانی وجود دارد به این مضمون که چله ی کوچک از چله ی بزرگ می پرسد : آیا بر اثر سرما ، پیرزنی یا پیرمردی را هم کـُشتی و از بین بردی ؟ چله ی بزرگ پاسخ می دهد : نه . چله ی کوچک می گوید : خودم پدری از آنان بسوزانم که لذت ببرند !!! . چله ی بزرگ لبخند می زند و می گوید : راست می گویی اما عمرت کوتاه است . این داستان  در شهرهای مختلف استان های بوشهر و فارس به صورت متواتر شنیده شده .

ادامه دارد


فریدون جنیدی . داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی . دفتر نخست از آغاز تا خاموشی دماوند

 گونی خالی خود را به کدامین اصطبل / می برند / تا بینبارند – این گمشدگان / از پهن خوشبختی ؟ ...  منوچهر آتشی . آواز خاک . صفحه ی 27

در جلد پنجم مجموعه کتاب های آشنایی با روستای بنار آب شیرین ، بخش درمان  بیماری ها  به روش  طب سنتی  ، در این باره  به طور مفصل سخن به میان آمده است .

 « برای تهیه زغال ، ابتدا هیزم مورد نیاز را .... جمع آوری می نمودند . سپس گودالی دایره ای به عمق کمی بیشتر از یک متر حفر می کردند . در لبه این گودال حفره ای برای ورود اکسیژن می گذاشتند . آن گاه کف گودال را با شاخ و برگ های تازه  و سبز .... می پوشاندند . سپس مقداری هیزم را با نظم خاصی در گودال قرار می دادند . بعدا دو باره روی هیزم ها لایه ای از شاخ و برگ تازه .... قرار می دادند . این کار را چند بار تکرار می کردند تا گودال پراز هیزم می شد . بعد از آن که سر گودال را با شاخه های سبز اما ضخیم تر می پوشاندند تا آتش ، شعله نکشد . سپس هیزم ها را آتش می زدند تا خوب بسوزند اما با آتشی که حالت خفگی داشت و نمی توانست شعله بکشد . دود برخاسته از آن نیز خفه کننده بود . وقتی هیزم ها کاملا آتش گرفته بودند ، روی گودال و حفره را با خاک می پوشاندند . آن طور که کمترین اکسیژن به داخل نفوذ نکند و آتش شعله ور نشود . پس از گذشت پنج تا هفت روز روی گودال را بر می داشتند و زغال را بیرون می آوردند . اگر بیرون آوردن زغال ها را زودتر انجام می دادند ، هیزم های سوخته که آتش در درون خود داشتند ، شعله ور می گردیدند . .... » مختار گنجی . خوشه ای از زرین خرمن من . صفحه های 60 و 61

 « چلوس : هیزم نیم سوخته » مجموعه اشعار استاد علی مرادی . گرد آوری ، تصحیح و توضیحات : سید غلامحسین بهرسی و غلامرضا قربانی مقدم . صفحه ی 121 / هیزم نیم سوخته . زغالی که هنوز حالت هیزم دارد . زغال نامرغوب . دکتر سید جعفر حمیدی . فرهنگ نامه ی بوشهر . جلد 1 صفحه ی460

 « فاریابی ها معتقدند وقتی ماموران سرما می خواهند تمام دنیا یخ بندان شود ، تا مردم از سرما بمیرند ، فرشته ای می آید که چلوسی ( هیزم نیم سوخته ای ) در دست دارد تا زمین را گرم کند . » پشت بیدستان . نصرالله احمدی. صفحه ی 372 با اندکی حذف 

خرنگ یعنی تکه هیزمی که در آتش کاملا سرخ شده است  و این نسبت به چلوس که هیزم نیم سوخته ای است ، حرارت بیشتری دارد .

 این مدت ( اول دی تا چهاردهم بهمن )  را چله ی چار چار نیز می گویند . اگر چار یا چهار را به صورت عدد بنویسیم ، 4 -  4 می شود . یعنی مدت زمانی که دقیقا 44 روز به طول انجامیده است .

 خانم فاطمه حسن عالی نظری دیگر دارد  : « ... چله را به دو دوره ی زمانی تقسیم می کنند . چله ی بزرگ و چله ی کوچک . چله ی بزرگ از اول دیماه تا 10 روز اول بهمن گویند که تقریبا هشت روز آخر آن معروف به چله ی چار چار یا چهار چهار می باشد . اصطلاح چار چار به معنی این است که شدت سرما افزون می شود  و اصطلاحا سرما تاخت و تاز می دهد  که  این برهه که با سوز و سرما همراه است ، به پیرزن کُش نیز معروف می باشد  و از این روی چهار چهار گویند که جمع دو چهار ، هشت می شود  و هشت روز پایانی چله ی بزرگ برودت هوا به حداکثر می رسد . چله ی کوچک نیز از 10 بهمن تا 20 اسفند ماه است که سرمای آن زیاداثری ندارد . به خصوص که گرما به صورت دزدکی در چله ی کوچک سر و کله اش پیدا می شود  و هوا رو به گرمی گرایش پیدا می کند  که در اصطلاح محلی معروف به افتادن خُرَنگ دزه ( زغال سوزان دزه ) می باشد . » فاطمه حسن عالی . پژوهشی در فرهنگ و آداب و رسوم اهرم تنگستان . صفحه ی 51

 





تاریخ : چهارشنبه 99/5/15 | 6:40 عصر | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.