سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بزک و میشک

توضیح : آنچه دراین بخش می آیدممکن است بادانسته های شما فرق کند شمامی توانید عیب هاونواقص روات هارابه ما گوشزدکنیدتااصلاح شود. این روات رامحمدتقی باقری درسال1374آماده کرده بود. شماهم روات های قدیمی رایج دربنارراجمع آوری کرده وبنویسیدوبرای مابفرستیدتا پس از ویرایش، با نام خودتان ثبت شود.

آورده اند که میشی و بزی با یکدیگر زندگی می کردو هر کدام نیز یک بچه داشتند . روزی از روزها بز و میش تصمیم گرفتند که برای بچه هایشان خانه ای محکم بسازند تا اگر در حین چرا ، از بچه ها فاصله گرفتند، بچه هایشان از شر گرگ در امان باشند . آن دو با کمک هم خانه ای محکم ساختند وبه بچه ها گفتند : وقتی که ما اینجا نیستیم، اگر کسی در زد ، در را باز نکنید بلکه اول بگویید کیه؟ اگر جواب داد خودمونیم باز هم قبول نکنید و در را باز نکنید بلکه بگویید نوک دمته بده ( نشان بده) تا نوک دمش را از لای درز در به شما نشان بدهد اگر سفید بود ، خودمان هستیم ولی اگر رنگ دیگری داشت آن را باز نکنید . بچه ها قبول کردند . روزی از روز ها بز و میش از خانه شان دور شدند . از قضا گرگی درحوالی خانه آنها گذشت و بوی کهره و بره را شنید . مکثی کرد و فهمید که درآن کلبه کهره یابره ای پنهان شده است. آن گرگ بدجنس جلوی در خانه آمد و در زد . کهره گفت: کیه؟ گرگ گفت: خودمونیم. کهره گفت: خودت کی هستی ؟ گرگ گفت: من مادرت هستم . در را باز کن . کهره گفت: اگر تو مادرم هستی نوک دمته بده. گرگ نوک دمش را از لای درز در به درون فرستاد. کهره گفت: برو که تو مادر من نیستی چون نوکِ دم مادر من سفید است . گرگ باخودفکری کرد. بعد رفت و مقداری آرد پیدا کرد و دُمش را در آرد زد و برگشت و دوباره در زد . کهره گفت: کیه؟گرگ گفت: : من مادرت هستم . کهره گفت: نوک دمت را بده. گرگ نوک دمش را از لای در زد نشان دادو کهره ی ازهمه جابی خبرهم در را باز کرد به محض اینکه گرگ داخل شد، کهره و بره ، ترسان وهراسان، لبخندی زدندوالتماس کردندکه کاری به کارشان نداشته باشد اما فایده ای نداشت . گرگ درحالی که ازشدت لذت آب ازدندان هایش می ریخت، هر دو را برداشت و به طرف خانه خودرفت . اودرراه با خود می گفت که اینها بسیارکوچولو هستند. بهتراست چند روز از آنها نگهداری کنم تا بزرگ شوند بعد آنها را بخورم .از طرفی دیگر چون بز و میش به خانه شان رسیدند، دیدند که در خانه باز است . هراسان و شتابان به داخل خانه دویدندومتوجه شدند که بچه هایشان نیستند.آنها هر چه صدا زدند جوابی هم نشنیدند.نشستندوفکرکردندو دانستند، کار، کارِ گرگ است. پس با شتاب نزدمرد آهنگری رفتند. بزبه آهنگر گفت: شاخ های مرا تیغ کن. میش هم گفت: دندان های مرا تیز کن . آهنگر شاخ های بز و دندان های میش را تیز کرد . بز و میش که محل خانه ی گرگ رامی دانستند،باعجله خود را به خانه ی گرگ رساندند ومحکم در زدند . گرگ گفت: «کیه که درِ چال ِ مو تپ تپ می کـُنه ؟ چیش ِبچیل مُنه پرخهکِ خرنگ می کنه؟»(کیست که کنارخانه ی من صدامی کند؟چشم های بچه های مراپرازخاشاک وذرات آتش می کند؟) بز گفت:« منم منم بزیله - دو شاخ دارم گزیله 1-   یا بیو به جنگ و جنگولم - یا میام به جنگ و جنگولت2» گرگ دانست که کار بسیار سخت شده . تصمیم گرفت یکباره خودش را به در بزند و در را بشکند و فرار بکند به همین منظور، با سرعت خود را به در زد و بیرون پرید اما بزکه منتظر و آماده بود با یک حرکت سریع شاخ هایش را به شکم گرگ زد و شکم او راپاره کرد. گرگ نابکاردر گوشه ای افتاد واز بین رفت و میش و بز بچه هایشان را نجات دادند و به خانه بازگشتند.

محمدتقی - مهر 74

___________________

 1- گزیلهgozile   شایداین واژه گـُزیده به معنای انتخاب شده باشد. شاید گزیره به معنای چاره وعلاج باشدوشاید...

2- جنگولک = جنگ وجدال بچه گانه – فرهنگ عمید

 

 





تاریخ : یکشنبه 89/11/10 | 12:2 صبح | نویسنده : بنارانه | نظرات ()
.: Web Themes By Akj :.